۳۰ بهمن ۱۳۹۰

اسیر شهادت

عشق به شهادت =ازفرازسنگر
در زندان کسانی را دیدم که چندین سال متمادی را درآن سپری کرده بودند اما سختیهای زندان ومشکلاتش آنان را ضعیف ننموده وبلکه اراده های آنهارا بلند تر وپاکتر کرده بود.
در حقیقت دنیا فانی بوده ولذتهایش نیز پایان پذیر است ، وارزش آن را ندارد تا کسی خود را برای آن خسته کند چه برسد که به آن دل ببندد که لزوما نسبت به اهداف بلند دینش سست می گردد.
احمد و مسلم آن دو دوستی اند که بنده با ایشان در زندان کابل آشنا شدم ؛ پنج دوست بودند که از جایی دور به افغانستان آمده بودند تا در جهاد علیه صلیبیان شرکت کنند اما در میانه راه یا بهتر بگم کمی  مانده بود به هدف خود ومنطقه مجاهدین برسند که در شهر نیمروز توسط مزدوران داخلی به اسارت در آمدند.
بعد از سپری کردن نزدیک به دو سالی آزاد شدند و هرپنج نفر به خانه خود برگشته وچشمان پر انتظار خانواده های خود راروشن نمودند .
اما زندان مگر مردان مومن را سست میکند ؟ نه هرگز ، قسم به خدا که آنان را پخته و بلکه همت شان را بلندتر میکند.
احمد و مسلم دوماهی بیشتر - بعدازتحمل آنهمه مشقات زندان - در خانه نماندند و دوباره راهی را که شروع کرده بودند آغاز کردند و این دفعه چه زود به محل مجاهدین رسیدند بدون کدام درد سری .
ناگفته نماند که احمد  - وقتیکه در راه رفتن دوباره به جهاد بودند وما یکدیگر را ملاقات کردیم  زیرا ما نیز بعد از آنها با فاصله چند روزی آزاد شدیم - برایم قصه کرد که مادر مسلم برای این بار اجازه نداده بود وبلکه گفته بود: دفعه قبل گیر آمدی واسیرشدی آیا الآن دو باره میروی؟ 
مسلم در جواب مادرش عجیب پیامی بر زبانش جاری کرده بود که آمیخته شدن جهاد با گوشت وخونش را بیان مینمود ....او گفت : اگر من دراین راه بروم و صدبار اسیر شوم و دوباره آزاد گردم برای بار صدویکم نیز دوباره میروم...
احمد و مسلم به منطقه جهاد رسیدند ، بسیار خوشحال وراضی بودند .....اما مثلیکه این دفعه خداوند متعال مسلم را برای فراخواندن نزد خود ومهمانی در جنت آورده بود .
آری! مسلم در مقابل صلیبیان آمریکایی به شهادت رسید - نحسبه کذالک ولانزکی علی الله احدا- اما دوست دومش فراق یارش را تحمل نمی کرد وشروع به دعا کردن نمود : الهی من را نیز شهادت نصیب کن...
چند روزی نگذشت که این مرد جهاد و مخلص لله نیز زیر بمبهای دشمنان صلیبی جام شهادت را نوشید ...وچه زود دعایش قبول شد.
مردان خدا پرده پندار دریدند     یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
چه خوش رسمی بناکردند به خاک و خون غلطیدند .....
خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت  را .....
ذبیح الله مجاهد اظهارات کرزی را بشدت رد نمود
حامد کرزی رئیس اداره کابل، در طی مصاحبه اخیرش با روزنامه " وال استریت ژورنال " گفته است که گویا حکومت امریکا و کابل بصورت مخفیانه با طالبان مذاکره را آغاز نموده اند و این گفتگو ها را بسیار مفید نیز خوانده است !
امارت اسلامی ، اظهارات کرزی را بشدت تردید نموده و می افزاید که نمایندگان امارت اسلامی با ادارۀ بی اختیار کابل درهیچ جایی مذاکره ننموده و نه هم تا کنون در این مورد تصمیم گرفته شده که با اداره کرزی مذاکرات آغاز شود .
قابل یادآوریست که اکنون برای دشمن بغیر از تبلیغات چیز دیگری باقی نمانده است و دشمن می خواهد که از این طریق برای چند روز دیگر حکومت و قدرت  خویش را که وابسته به اجنبی ها ست طولانی تر کند ؛ اما همچنانکه دیگر دسیسه های آنان در نطفه خفه و خنثی گردیده ،  امید است که این کمپاین دروغین شان نیز محکوم به شکست و دروغ های شان به رسوایی منجر گردد .
امارت اسلامی بدین باور است که هرکسی که به نمایندگی از امارت اسلامی با اداره کرزی دیدار و گفتگو کرده است یک جعل کار بوده  است زیراکه پیش از این نیز چنین واقعاتی صورت گرفته و ممکن است که کدام کس دیگری بار دیگر این اداره را فریب داده باشد ! و این به این خاطر است که دشمن در سراسیمگی و تذبذب بسر می برد و خود این زمینه را مساعد نموده است که هر کس به آسانی آن را فریب داده و استفاده شخصی از آن کرده و وعده های درون خالی برایش بدهد .

ذبیح الله مجاهد سخنگوی امارت اسلامی
۱۴۳۳/۳/۲۴ هــق

۲۷ بهمن ۱۳۹۰

مردان حقیقت

مردان حقیقت
       

چیزهایی را که یک مجاهد دراین میدان درک میکند خارق العاده بوده وتقویت ایمانی که دراین سنگر وجود دارد در دیگر شعبه ها کمتر حاصل میشود ، وچرا نباشد درحالیکه این جا هردم سخن از کشته شدن ، جراحت برداشتن ویا اسیر شدن بوده و انتهای قربانی برای الله جل جلاله است.
این میدانی است که خداوند متعال توسط آن صابرین را از غیر آن جدا میکند و جهاد را محکی برای این آزمون قرار داده است .
این میدانی است که خداوند منافقین را از صف مخلصین جدا میکند  و چرب زبان ها را از ردیف صادقین علیحده می گرداند.
مگر نه اینکه از پیامبر اسلام -صلی الله علیه وآله وسلم-نقل است : کسی که جهاد نکند و یا در دل  خود نیز اراده ایی نشان ندهد او بر شعبه ایی ازنفاق مرده است .
مردان حقیقت و دلسوز امت در این میدان از غیر آن متمایز میگردند  وتحمل سختیها در این راه آنهارا محکم تر از قبل میگرداند .
ازخداوند متعال برای خود ودیگر مجاهدین فی سبیل الله استقامت در راه جهاد با اخلاص کامل و شهادت را خواستارم.
صحنه های زیبای میدان جهاد و مشاهدات عینی و وقایع آن هیچگاه قابل مقایسه با زندگی عادی یکی از مایان در خانه خود نیست .

من شهیدم


من شهیدم من شهیدم من شهیدم                   مرحبا آن آرزوی خود رسیدم
      چون بدیدم فتنه ها در دار فانی                  خوش بحالم این سعادت را خریدم
دل به دنیا بستن است راز جهالت                 این حقیقت حاصل آمد تاپریدم
این تن خاکی فدا بادا هزار بار                        جلوه پاک الهی چون بدیدم
     می رباید عشق مولی راز دلها                      مرحمی غیرش برای خود ندیدم
       روزوشب اندردعایم این ببودست                    خون خود را در رضای او بریزم
می پرم از این قفس تا آسمانها                        زیر عرش خالقم ماوی گزینم
اینک آمد وقت تفریح و خوشی                      در کنار حوریان خلوت گزیدم
باملائک همنشینی کردن است                       ازشراب مصطفی کوثر چشیدم
دیدگانم چون محمد -ص- را بدید                      گیسوان مشکبارش را بوئیدم 
خالد و فاروق بوبکر و علی                         همردیف صالحانم من سعیدم
دل به دنیا بستن است راز جهالت                    این حقیقت حاصل آمد تاپریدم
ای مهاجر صدق دل باید که بود                      تاکنی حاصل هر آنچه من خریدم

فدائی عاشق بی مثال (1)



دنیای امروزی ما عجیب است، هر کس سخن گوید و تحلیلی کند دور از اینکه به خطا رفته و حقیقت را درک کرده یا نکرده.
حقیقت یک شیء تا آن زمان بصورت کامل درک نمی شود تا آن را از نزدیک نبینی و لمس ننمایی.
بسیار از موضوعات با گفتار درک نمی شوند بخصوص امور معنوی و دینی، تا زمانی که به آن درجه و کمال باطنی نرسی آن حالت قلبی و فضای معنوی داخلی را احساس نمی کنی؛ اما نزدیک شدن با این حالت نیز خالی از اثر نیست بلکه تا حد زیادی احساسات پاک و پر نور چنین افرادی را درک می کنی و خلوص آنها را می فهمی.
امروزه بحثها و سخنهای زیادی در مورد کسانی که به خود بمب بسته و یا بواسطه وسیلۀ نقلیه ایی که مملو از مواد منفجره است در میان دشمنان اسلام، پایگاه هایشان و بر قطار آنان رفته و خود را منفجر می کنند بمیان می آید، هر کس تحلیلی کرده و یا آن را کاملا رد می کند (زیرا متاثر از تبلیغات سوء دشمن شده اند) و یا هم اگر قبول دارد بصورت ساده از کنار آن می گذرد در حالیکه فدائیان از همه چیز خود می گذرند جان، مال، اولاد و تمام چیز خود را وداع می گویند و بدون در نظر داشتن مادیات با کمال ایمان و عشق به آخرت و دلداگی به جنّات همیشه بهار، نیت خالصانه دیدار خداوند کریم را در دل دارند.
آنها را از نزدیک دیدن و با آنها همکلام شدن حلاوتی خاص دارد و آنگاه به خلوص نیت آنها می توان پی برد. آنگاه می توان فدایی را تعبیر کرد و یا گفت که کیست قضاوت بد از دور منشأ از جهل، متاثر شدن از تبلیغات زیاد دشمن، سادگی یا کم عقل بودن است، قضاوت  و تحلیل فقط مناسب کسی است که با آنان زندگی کرده و آنها را از نزدیک مشاهده کرده است.
با بسیاری از آنها زندگی کرده ام، همصحبت گشته و در سنگر رباط با ایشان یکجا بوده ام، خاطره ها داشته و اوج ایمانشان را مشاهده نموده ام.
آری آنان بطور واقعی عاشقان خدایند و عاشقان بهشت خدا…..
آنان ریختن خون خود را برای حصول رضای خدا و ضربه زدن به دشمنان دین امری بسیار آسان و ساده می پندارند….
آنان تکه تکه شدن اعضای بدن خود را قبول می کنند تا به لذتهای جاویدان آخرت برسند… آنان خود را منفجر می سازند تا تسکین دلهای غمدیده مسلمانان مظلوم باشند و با شکستن شوکت کفار مرحمی بر زخمهای آنها گذاشته باشند.
آنان را چنان شتابناک یافتم که گویا شب زفاف است و می خواهند به حجله بروند….
حالات عجیبی دارند گویا مسحور چیزی شده اند، برای انجام عملیات خود زیاد بی صبری می کنند چنانچه تشنه لبی در صحرا از دور آب و رودخانه ایی را ببیند با چه عجله و شتابی خود را به آن آب می رساند.
در همین ایام که برای عملیات نام نوشته اند و در انتظارند عجیب بشارات و الهامات در خواب یا بیداری برای آنها هویدا می گردد.
از روزی که در انتظارند لحظات حیرت انگیزی را ظاهر می سازند و کلمات بسیار پر معنایی از زبانهای مبارک آنان جاری می گردد.
نوجوانی را دیدم که در ترتیب عملیات بود، به سنتهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) زیاد توجه می کرد.
روزی در اتاقی بودیم و یک فرد نوجوان مجاهدی نیز آنجا حضور داشت و ما بنابر وضعیت خود مجبور بودیم که او را خبر کنیم که این نوجوان دومی فردی فدایی است و در همین روزها ترتیب عملیاتش درست می شود.
این جوان با دیدن مجاهد فدایی اشک از چشمانش جاری شد و با یک حیرت عجیبی به زیبایی اندام و چهره او و نیت انجام عملیات فدایی او می انداخت، مبهوت گشته بود زیرا برای اولین بار یک مجاهد فدایی در این نوع مشاهده می کرد.
نوجوان فدایی می خندید و به او دلداری می داد، پرسید چرا گریه می کنی؟ و انگار نه انگار…. با یک حالت تسکین و آرامش عجیبی می خندید.
روزی نشسته بودیم و او داشت سخن می گفت و در سخنانش چنین بیان داشت: لحظه ای که من دکمهء انفجار را فشار می دهم، شیطان دیگر سر و کله خود زده و می گوید وایی از دستم رفت دیگر نمی توانم جلویش را بگیرم و یا گمراهش کنم.
جملات عجیبی اند….
روزی که برای انجام عملیات رفت و کار خود را به اتمام رساند و تعدادی از دشمنان اسلام را از پای در آورد، جملات ارزشمندی به فرد رهنمای خود گفته بود که آن فرد با من بازگو کرد؛ می گفت: من به ایشان گفتم تو جوان هستی چرا با یک عملیات در یک لحظه این تن زیبای خود را منفجر می کنی؟ چرا همین طور بصورت عادی جهاد نمی کنی تا بعد ها شهید بشوی؟ (این فرد رهنما نیز جوان و جدیدا در جهاد شرکت کرده بود) اما مجاهد فدایی در جوابش می گوید: بمن بگو این جسم را کی پیدا کرده؟ رهنما جواب می دهد: الله، سوال دوم را می پرسید: کسی که یکبار چیزی را ابداع کرده و درست کند آیا برای بار دوم برایش مشکلی هست که دوباره درست کند؟ آیا آسان تر نیست؟ رهنما جواب می دهد: بله؛ در جواب رهنما می گوید: پس این چه مشکلی دارد که من جانی را که خدا درست کرده بخاطر او فدا کنم و او دوباره در روز قیامت جان و تن بهتر از این را به من عنایت می کند.
چه سخنانی پر معنا و عرفانی که رسوخ در قلبی دارد که مملو از یقین و  اعتماد به ذات پاک الله تعالی و اجر اخروی است، تا قلب یقین نکند کجا تن تسلیم می شود.

نماد استقامت کوه (الله اکبر)



 آنچه درتصویر زیر مشاهده می کنید عکس کوهیست بانام ( کوه الله اکبر ) یا به قول برادران عرب ( جبل التکبیر )که بسیاری از مجاهدین باآن انس ورزیده ودوستش دارند وبا دیدنش به یاد خاطرات خود می افتند این کوه نسبت به کوههای دیگر از خود متمایزات خاصی دارد. 
۱-درنزدیکترین قسمت سمت شمال و شمال شرقی شهرک "بهرامچه"یکی ازمراکز مجاهدین امارت اسلامی که اکثریتشان بلوچ هستند قرار دارد واین منطقه سالانه میزبان تعداد زیادی ازجوانان ونوجوانان غیور از هرجای دنیا میباشد که جهت تعلیمات نظامی به آنجا آمده ومدتی را در معسکر رباط وتشکیل سپری میکنند. لذا در هر عبور ومروری و از هر جای این شهرک این کوه محبوب بانقشه "الله اکبر "وشمشیری زیر آن وبیرق سفیدی در کنار آن با یک هیبت خاصی ظاهر می گردد. 
uew3o9atl2ris2ypfesp.jpg  
۲-شکل ظاهری کوه باقله ایی که دارد وپهنای نسبتا عریضی درقسمت پایه های خود که از سطح منطقه خوب بلند بوده ومحل تفریح مردم نیز است به این کوه جا ئگاه خا صی داده است.
۳-نقشه های اولیه این کوه "الله اکبر" و "شمشیر"یادگار برادرانی هستند ازجمله ی فرماندهان یکی مولوی امان الله که در عملیاتی شهیدگشتند و دیگری در منطقه نیمروز اسیر گردیدند وسومین برادری که اولین اساس این نقشه را گذاشتند برادر منیر احمدبراهوئی بودند که بعد از سالها جهاد خودرا در لیست فدائیان نوشت ودر منطقه هلمند پایه و قلب دشمن را لرزاند و خود به سرای ابدی یش شتافت و اضافه بر اینها شاید کسانی دیگر نیز بوده با شند که من بیادشان ندارم.
۴-دشمنان از این کوه هم میترسیدند وبودن نام الله را برآن تحمل نکردند بیاددارم چند سال قبل که صلیبیان منطقه بهرامچه را مورد تهاجم خود قراردادند چندین بمب وموشک را بر روی نام "الله اکبر" فروریختند وبعداز این ماجرا مجاهدین اسلام دوباره وبزرگتر ازگذشته وبا اضافه کردن شمشیر وبیرق درکنارنام مبارک "الله اکبر"عزم وپایه داری خود را با نمادین نشان دادن این کوه مبارک ثابت کردند.

اسامه علمدار دین


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
خداوند قبولت کند ای شهید     زبهر مسلمان توزیستی غریب
چراغی تو بودی برای همه     بشد روشن از تو هزاران ضمیر               اسامه مجاهد علمدار دین
                اسامه پیام ره راستین
نماد غنا و تواضع شدی            علمدار حق پیرو راستین
بدنیا وامثال آن دادی پشت        سلاح تو ایمان وعزم متین
                 اسامه مجاهد علمدار دین
                اسامه پیام ره راستین
بشدلطف خالق رفیق رهت        شهادت مبارک علمدار دین
زنامت هزاران صدای مهیب         به صفهای کفار عالم رسید
                  اسامه مجاهد علمدار دین
                اسامه پیام ره راستین
نمودی تو دشمن بخاکش زبون     زعزمت هراسید یهود پلید
بلندای عزت هرآنکس بدید          "اسامه"بدلهای امت دمید
                  اسامه مجاهد علمدار دین
                اسامه پیام ره راستین
بماند ره تو بصدق ویقین             که خونت روان شد زبهر همین
سراپاپیامست مهاجر ببین        بدنیا و عقبی سعادت خرید
                  اسامه مجاهد علمدار دین
                اسامه پیام ره راستین
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پرده ستار .... شعر

       یارب نشود که گنهکار بیمرم
                                                  در ورطه عصیان بیمار بمیرم
      درفسق و فجور بی باک بگردم
                                                   ناگه رسدپیک اجل خوار بمیرم
      هرسو که رخ آرم ناجی نبینم
                                                   درپنجه اعمال بدگرفتار بیمرم
       یارب زکرم باز دری کن
                                                   تا نشود در صف فجار بیمرم
      از صدق دلم توبه به دربار تو آرم
                                                   پاک زگناهان بر در غفار بمیرم
      هرگاه مهاجرشب تنها بگرید
                                                   امید که با پرده ستار بمیرم

هیچ وقت دیر نیست ...

هیچ وقت دیر نیست ...
 
هیچ فردنیکی مغرور به اعمال خود نشود وهیچ فرد گناه کاری این خیال را نکند که دیگر کار ازکار گذشته ودیر است وراهی برایش جهت بازگشت باقی نمانده . بلکه یک دروازه همیشه بازاست و آن دروازه رحمت خدا است .
درمیدان جهاد جوانی میان سال وعقلمندی را دیدم ، با او مصاحبت ورزیدم وبنا بر ماموریتی که بمن محول شده بود با او درمنطقه ای فعالیت علیه مزدوران صلیبی را شروع کردم .درواقع این جوان گذشته ای بسیار ناهنجار ، مملو ازافعال بد ، اختطاف ودزدی را سپری کرده بود . آری همه اورا ازگذشته ها میشناختند ونامش آشنای گوش انها بود ، بسیاری اورا چپاول گر، را هزن وغیره صفت می دادند ...
ولی این ها صحبت ازگذشته ها بود زیرا او هم اکنون توبه  کرده ، جان ومال وهمه چیز خود را به کف دست گرفته وعلَم مقابله با صلیبیان ومزدوران آنها را بلند کرده بود . او بسیار شجاعانه وبی باکانه دراولین حمله چریکی خود هفت تن ازنیروهای امنیتی مزدور را ازپای درآورد وبعد ها نیز دهها عملیات را رهبری نموده وخسارات وتلفات مالی وجانی سنگینی را  به دشمن وارد کرده بود . آری

او درگذشته به خاطر نان وامرار معاش وجمع آوری مال وثروت دست به هرخیانت ودزدی میزد ولی امروز او 360 درجه متحول شده بود او بفکر نان برای خانوده نه بود بلکه با وجو د کثرت عیال  قناعت را پیش گرفته شب و روز خود را درصدد ضربه زدن به دشمنان اسلام سپری میکرد او شبهای آرام بخش زندگی را وداع گفته ودر دره ها وخانه  های دیگران میگذراند زیرا هوای پیما های بی سرنشین امریکای دنبال او بود .
او دیگر معروف به  یک مجاهد بزرگ شده بود او دیگر یک دزد نه بود .امریکائیان هر جا اسم او را میگرفتند ونیمه شبی برخانه او یورش بردند اما او انجا نبود بلکه با یاران مجاهدش منطقه را ترک کرده بود وبعد ازاین ماجرا او را ه هجرت را درپیش گرفت تا خانواده وفرزندان خودرا ازدسترس امریکائیان دور نگهداشته وخودبتواند با اعتماد بیشتر زندگی جدیدش درقالب یک مجاهد ادامه دهد .درهمین سفر هجرت همرا ه با سه همسر ومادر وفرزندان کوجک وچهار تن ازیاران دلاورش درمیان دشتی وسیع بی آب وعلف کنار کوهی درحال تعمیر ماشین خود بودند که مورد حمله ومحاصره هلی کوپتر های صلیبیان قرارگرفت -نسبت به گفته های فرزندبزرگترش که ازهمین معرکه جان سالم به دربرده بود - اورا با چهار تن ازیاران مجاهدش دربلند گوه دعوت بتسلیم شدن میدهند درحالی که او غیر ازتسلیم شدن وشهادت راه سومی درپیش نداشتند اما ایشان شهادت را ترجیح داده وبه مادرش می گویند که من بخاطر خدا سرم را روی دستم گرفته ومیجنگم وتااخرین لحظه جنگیدند تا با چهار تن ازیاران ودو همسر ودو فرزدندش بشهادت رسیدند .
آری او به توبه کردن وراه جهاد درسی نو به ماداد که هرکس برایش دیر نیست ومیتواند با قطرات خونش بالا ترین مقام ومرتبه را نزد خداوند حاصل کند خدا ازایشان راضی باد .
              تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

شش روز در باز داشتگاه نیمروز



 در محدوده ایی نزدیک به شهر نیمروز دراطراف جنگل نزدیک آسفالت وجاده ایی که ازنزدیک پایگاه "چگینی" دشمن می گذشت دروسیله نقلیه دوستی از نوع کرولای سوار بودیم که ناگهان توسط نیروهای امنیتی نیمروز توقف داده شده ودر محاصره واقع شدیم ضمنا مانیز دست خالی بودیم وسپس مارابدون پرسش وپاسخی بابستن چشمان ودستها یمان به داخل وسیله نقلیه خودشان انتقال دادند.
بعد از سپری کردن دقائقی در راه در جائی مارا پیاده کردند وچشم بسته هر یکی ازما پنج نفررا داخل اتاقکهائی کوچک(سلول های تک نفره) وارد کردند که عرض وطولشان تقریبا1×2 متر می شد ودستها وپاهای مان را نیز زنجیر بستند.
اواخر ماه رجب 1430 بود وهوا نیز خیلی گرم بود ومنطقه نیمروز که خیلی گرمی شدیدی را تحمل می کرد شش روز را میزبان مابود  واین اتاقکها نیز ازتمام رفاهیات اولیه نیز خالی بودند واتاقکی که من در آن بودم حتی دریچه ایی برای آمدن هوای تازه نداشت وعرق تمام بدنم را پوشیده بود.
خودرا به دروازه اتاقک نزدیک می کردم تا شاید هوائی بصورتم بخورد. وآبی برای خوردن نیز غیر از آب گرمی که در داخل ظروف معمولی نوشابه های خالی  برایمان می آوردند نداشتیم .
من شبها هیچ عادت به نوشیدن آب نداشتم اما دراین شش روزقسمت بیشتر آب موجود در ظرف یک ونیم لیتری را سر می کشیدم وشبها را با یک تکلیفی دست وپا زنجیر بسته  سپری می کردیم.
دراین چند روز به صورت مداوم از ما تحقیق میکردند ولی اثبات جرمی را برما قادر نبودند لذا چون گمان آنها بر اینکه ما از گروه طالبان هستیم غالب بود مارا به سوی کابل جهت تحقیقات کامل تر فرستادند.....وقسمتی از سختیها در اینجا به پایان رسید وبا شهر نیمروز خدا حافظی کردیم....

راز خستگی مومن


زندگی مردان مؤمن پرازپستی وبلندی وپر از غم وشادی است ولی صفحه غمهایشان روز به روز نسبت به ترقی ایمانی آ نها فزونی می یابد(ام حسبتم ان تترکوا ولما یعلم الله الذین جاهدوا منکم ویعلم الصلبرین) ونسبت به تقربی که بسوی خدا حاصل می کنند به همان اندازه سیلاب بلاها ومصائب آنهارا احاطه می کند وهر لحظه زندگی شان مورد آزمایش خداوندی قرار می گیردتا به درجات شان افزوده شود  (ولیمحص الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین)وتا آنانیکه خالص نیند از مخلصان جدا گردند.
خداوند متعال بندگان مؤمن خودرا در تنگناهای زیادی قرار میدهد وعرصه زندگی رابرآنها تنگ میگرداند اما در عوض بر ایمان وتوکل آنها وبر ارتباط قلبی آنان باخود می افزاید وطبق حکمت خودبعضی را بعد از خستگی شان در مصائب بسوی خود فرا می خواند تا به استراحت ابدی دست یابند وتعدادی را نیز بعد از دست وپنجه نرم کردن با مصائب پخته نموده  وبرای تحمل مسئولیتهای بزرگتری درآینده آماده می سازد وخدمت دین را از آنان صادقانه می گیرد.
پس با آمدن مصائب زیاد نباید ناامید شد وشانه از واجبات خالی کرد  ویا مصائب را به فال بد گرفت . ومیبایست "ربناافرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا "را ورد زبان قرارداد وعزم قوی در چارچوب قرآن وسنت را اختیار کردو اهداف دینی را بپیش برد.

رویارویی تکنولوژی برتر صلیبی ها و نصرت الهی

"بهرامچه" قریه ایست در جنوب ولایت هلمند افغانستان که عینا باپاکستان همجوار است و مرز مشترک دارد، بخشی ازآن در خاک پاکستان است ولی بزرگترین بخش آن با بازارش داخل خاک افغانستان واقع شده است.
بهرامچه در نقشه جهانی اصلا نام ونشانی نداشته است فقط می توان نام اش را در گوگل ارت به عنوان روستایی کوچک یافت. باوجود این شهرتی نداشت.
بعد از انسحاب  وعقب نشینی مجاهدین امارت اسلامی افغانستان از اداره امور افغانستان و اشغال این خاک پاک به دست صلیبی ها و اروپاییان اسلام ستیز، باردیگر گروهی از این مجموعه (امارت اسلامی) به رهبری و قیادت شهید مولوی محمود رحمه الله پرچم جهاد را دراین منطقه و کوههای اطراف بلند کردند. این دسته مخلصین با ترتیب دادن عملیاتهایی در مناطق مختلف هلمند همانند چوتو، خانشین، خواجه علی و برخی از بخش های ولایت نیمروز مانند خاشرود، بکوا، دلارام و غیره به مدد ونصرت خداوندی توانست مناطق اشغال شده زیادی را از سیطره دشمنان اسلام و اجیران صلیبی ها خارج سازد. مجاهدین، بهارشریعت و امنیت را به این مناطق از جمله منطقه بهرامچه باز گرداندند.

این به اصطلاح شهرک کوچک به علت هم مرز بودن با پاکستان در مدت کوتاهی تبدیل به مرکزی برای مجاهدین و مهاجرین گشت. دلاور مردان غیور از مناطق و بلاد مختلف به این شهرک سرازیر شدند و پس از فراگیری تعلیم نظامی و انجام تمرینات عسکری جهت عملیات های بیشتر علیه مواضع دشمن به دیگر ولایات اعزام می شدند.

این سلسله مبارک تا چندین سال متوالی ادامه پیدا کرد تا اینکه دشمن به اهمیت استراتژیکی این شهرک پی برد و درصدد اشغال آن برآمد. نام بهرامچه بر دهان مسئولان بلندپایه نظامی آمریکا و اجیرشان در کابل حامد کرزی افتاد. که بحمدلله تاکنون همه طرح های شیطانی شان نقش برآب شده است.
شهرک بهرامچه به تمام معنا مرکزی برای مجاهدین  مهاجر گشته بود و الفت و محبت عجیبی در دلهای مجاهدین جای گرفته بود. بیاد دارم که برخی از مجاهدین عرب معنویات بهرامچه را با مدینه منوره مشابهت می دادند که گویا نه در صحرای بهرامچه بلکه در مدینه منوره به سر می برند. آنها با این خاک اظهار محبت زیادی می کردند.
از طرفی دیگر دشمنان اسلام و اجیران شان هم چشم به آن دوخته بودند تا به زعم باطلشان آنرا پاکسازی کنند. غافل از اینکه بهرامچه که نه جنگلی دارد نه دره هایی در دلهایی جا گرفته بود که آن دلها با صاحب عرش عظیم ارتباط دارند، چنان ارتباط تنگاتنگ و صمیمی که هرچه ازاو بخواهند داده شوند.
آری! دشمن حمله کرد، از نیروهای زمینی تا دندان مسلح گرفته تا نیروهای هوایی، از جت و موشکهای کروز گرفته تا هلی کوپترهای آپاچی و هواپیماهای جاسوسی بدون سرنشین که شبانه روز به عکاسی از منطقه و قرارگاههای مجاهدین مشغول بودند. دشمن منطقه را محاصره نموده به بمباران پرداخت. با سلاح های سنگین از بالای کوههای اطراف به تخریب و انهدام روی آوردند.                     
نه یکبار بلکه این سلسلسه حملات ادامه پیدا کرد و بیش از ده بار یورش بردند. هربار از نیروهای هوایی و زمینی زیادی استفاده کردند، اما جز به شهادت رساندن تعدادی از مجاهدین دست آورد دیگری نداشتند.
یک بار که صلیبیون طی حمله ای وحشیانه پس از محاصره و بمباران شدید از گوشه ای وارد شهرک و بازار شدند گمان می کردند همه مجاهدین شهید یا مجبور به فرار شده اند، این گمانشان اندکی بعد غلط از آب درآمد و ملامت هم نیستند؛ زیرا لذت فداشدن در راه خدا و لذت مردن در این راه را نچشیده اند تا موقف مجاهدین و صلابت و شجاعت آنها را درک کنند. هنگامیکه سربازان دشمن با آسودگی خاطر وارد بازار می شدند مجاهدین سربکف وفداییان غیور بر قطار دشمنان اسلام حمله کردند، آنها پس از هدف قرار دادن دشمن با بمبهای کارگذاشته شده در اطراف بازار (تی وی مین)  وسلاح های خودکار، خود را به صفوف دشمن نزدیک کرده و کمربندهای استشهادی خود را انفجار دادند و بدین ترتیب پوزه صلیبی ها را به خاک مالیدند.
توان دشمن ضعیف شد و آمار هلاک شدگان بسیار زیاد شد در حالیکه یک وجب هم نتواستند وارد شهرک بهرامچه شوند. وقتی احساس شکست کردند و چشمانشان کور شده به بمباران بازار روی آوردند تا پرده ای بر رسوایی خود انداخته باشند.
آری! این دشمنان اسلام و بشریت هرچه بمب همراهشان آورده بودند را بر بازار بهرامچه خالی کردند، خانه های مردم را تخریب کردند و حتی یک مغازه را هم سالم نگذاشتند.
تلفات مالی زیادی به مردم وارد شد اما در مقابل، صلیبیون دچار چنان شکست مفتضحانه ای شدند که برای همیشه آنها را نا امید و خوار کرد. رعبی که مجاهدین به نصرت و امدادهای غیبی الله تعالی در دلهای سیاه و زنگ آلود دشمن انداختند هیچ گاه آنها را آرام نخواهد گذاشت.
اخیرا دشمن نادان دوباره هوای اشغال منطقه بهرامچه به دل آورد که مجاهدین جان برکف با تاکتیک دیگری آنها را استقبال کردند. چنانچه مجاهدین همه اطراف منطقه را مین گذاری کردند بجز راههای اصلی که برای عبور و مرور مردم خالی گذاشته شده بودند، این راهها هم پس از غروب آفتاب ممنوع العبور و مین گذاری می شد. نتیجتا پس از محاصره و بمباران بی هدف به هنگام پیشروی شکار مین ها شدند.حدود بیست واندی تانک ودیگر وسایل نقلیه دشمن تخریب گردید.

همه اینها ممکن نبود مگر با مدد ونصرت الهی که انشاء الله همیشه شامل حال مجاهدین مخلص خواهد بود.
اگرشما شهرک بهرامچه را از نزدیک ببینید و فردی نظامی باشید گمان خواهید کرد که تصرف این منطقه کوچک بسیار ساده وآسان است. اما باوجود این، دشمن با اینهمه قوت و قدرت نظامی و داشتن برترین تکنولوژی جهان باطرح دههاحمله بازهم به فضل و رحمت الهی نتوانسته حتی یک وجب از این منطقه را به تصرف اش درآورد و همه نقشه های شوم اش ناکارآمد ثابت شده است.
ما این موفقیت را خالصتا نتیجه نصرت های غیبی خداوند متعال می دانیم و به این باور رسیده ایم که دشمن هر اندازه از لحاظ ظاهری و اسباب مادی قوی و مجهز باشد ولی ما با خدا راست و صادق باشیم خداوند نیز با ما با صداقت رفتار خواهد کرد و ما را از هر مشکلی نجات خواهد داد واین وعده الله تعالی است آنجا که می فرماید(ان الله یدافع عن الذین آمنوا).
ان شاء الله اگر حیاتی باقی بود در فرصتی دیگر بعضی از داستان های مربوط به بشارت ها و امدادهای غیبی الهی را برای شما خوانندگان عزیز بیان خواهم کرد. 
                                                    تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد         

قوانين طلائی برای مجاهدین ربانی بخش (۱)

 
 بنده اینها را از کتاب ذیل جهت استفاده مجاهدین نقل می کنم

قوانين طلائی برای مجاهدين حقانی
برگردان فارسی"دروس الأمنيه"
 نويسنده:ابومحمد مقدسی {فک الله أسره}
 اهــــــــدا
 پاداش معنوی اين ترجمه را به روح سيدالشهداء،حمزه ابن عبدالمطلب وهمه ی آنهائيکه در دامنه ی أحد آرام گرفته اند،
وبه لبان حســين ريحانة رسول خــــدا {صلی الله عليه وسلم} وبه روح پر فتوح شهيد عاليقدر اسلام حاج ملادادالله وشهيد ابومصعب زرقاوی وبه روح شهيد مولانامحمودبلوچ ، معروف به حاج سيف الله ، وبه روح بلند شهيد محمد عطاء وبه ارواح تمام شهداء راه حق _ رحمهم الله_ تقديم می کنيم.
                                           بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه ازمترجم
 ان الحمد لله ، الحمدلله رب العلمین والصلوة والسلام علی امینه وحبیبه وصفیه سید المرسلین وخاتم النبیین وعلی آله واصحابه الذین اتبعوه وعزروه ونصروه واقتدوا به قولاً وفعلا وعدلا واحسانا:
 وبعد:
 ازبدو خلقت بشر، حق وباطل همیشه درنبرد بوده اند، اگرباطل وطاغوت درلباس نمرود ظاهر گشته، حقیقت وتوحید درلباس ابراهیم (علیه السلام )درمقابلش جبهه گیری کرده است، اگر باطل وطاغوت واولیاء الشیطان در لباس فرعون ظاهر شده اند،حق در لباس حضرت موسی (علیه السلام )قیام نموده، واگرباطل در لباس ابوجهل وجهالت به میدان آمده،حق وتوحید در لباس حضرت محمد(صلی الله علیه وسلم )در بدر و أحد در مقابلش صف آرایی نموده،
بنابراین ازدیر زمانی است که حق وباطل باهم درنبرد هستند، حق همیشه پیروز وباطل همیشه شکست خورده است، البته این زمانی است که مجاهدان راه حق براساس آموزه های اسلام به جهاد بپردازند که درغیر اینصورت شکست ظاهری متوجه آنها خواهد شد:«وتلک الأیام نداولها بین الناس».
امروز که دنیای کفر باتمام وجود علیه اهل ایمان بپا خواسته وظاهراً اهل ایمان بامشکلات دست وپنجه نرم می کنند،قطعاً باید یقین نمود که خورشید برای همیشه زیر ابرها پنهان نخواهد ماند وروزی خواهد رسید که تماشاگر آزادی سرزمین های اسلامی بخصوص قدس شریف بدست موحدان واقعی خواهیم شد،ان شاءالله تعالی.
        دور گردون، گردوروزی بر مراد مانرفت             دائماًیکسان نباشد حال دوران،غم مخور     
کتابی را که در دست دارید از تجربیات وتوصیه های عالم ربانی وحقانی، علامه ابومحمد عاصم المقدسی حفظه الله است.این شخصیت برجسته که خداوند از اسارت دژخیمان رهایی اش بخشد،بیشتر عمرش را درپشت میله های زندان گذرانده است.
کتاب حاضر حاوی تجربیات ارزشمندی است که نویسنده محترم در زندانهای دشمنان اسلام به دست آورده است وبرای استفاده مجاهدان اسلام واولیای اسلام،آنها را بصورت کتابی در آورده است.
مطالعه این کتاب برای کسانی که می خواهند در راه دفاع از اسلام ورویارویی با یهود ونصاری وایادی آنها قدم بگذراند، الزامیست.

حامداً وَّ مُصَلِّیًا
   بازداشت
بازداشت، و سیله رایجی است که از دیر زمان برای توبیخ یا وارد ساختن فشار و جمع آوری اطلاعات ازمتهمان بکار گرفته می شود.
بیشتر نیروهای اطلاعاتی از این وسیله استفاده می کنند به گونه ای که شخص را از جامعه ، زندگی ، دوستان و نزدیکان و از همه منابع خبری و از زندگی آزاد ومعمولیش دور ومجبور به گوشه نشینی می کنند تا این شخص  دراین جهان پهناور احساس تنهائی بکند  و این امرباعث شود که بیشتر منقاد وتسلیم قاضی وبازپرس و فشارها گردد.
هدف از تحقیق و کنکاش این موضوع
1- اطلاع حاصل نمودن مجاهد در زندان که اگردر زندان بنابرعدم رعایت قواعد امنیه داخل شد، باچه چیزهائی روبرو خواهدشد، تادردفعات بعدی بیشتراحتیاط نماید.
2- اطلاع حاصل نمودن مجاهد بر بعضی روشهای تحقیق که اورا در این راستا کمک نموده تا پا برجابوده و اعتراف ننماید .
3- اینکه مجاهد بداند که چقدر مورد عنایت دشمن است، ازاین رو مورد شکنجه دشمن قرارمی گیرد، و نیزاهمیت اطلاعاتی که پیش اواست را درک نموده و آنها را کاملاًحفاظت نماید اگرچه اطلاعات جزئی واندک باشندچرا که دشمن ازآن نهایت استفاده را برده، با شکنجه دادن آنها راکامل می نماید .
4- اینکه مجاهد درک نماید که چه بسا استقامت ازعشق به ایمان و اراده ای آهنین حاصل خواهد شد، چون تنهاراه نجات ازشکست در مقابل دشمن، و از سپری نمودن مدتهای بسیارطولانی در پشت میله های زندان واز ذلت و خواری و تعذیب وجدان فقط و فقط استقامت می باشد و استقامت بإذن الله تنها وسیله ایست برای حمایت برادران وحرکتش از ضررهای وارده که درنتیجۀ اعتراف پدید خواهندآمد.
5-اینکه مجاهد با فراز و نشیبهای راه جهاد شناخت حاصل نماید که این راه پراز خاراست میل دارد ادامه دهد یا از همین ابتدا دست ازکاربردارد .
انواع بازداشتها
اول : بازداشت هدفمند:
و آن به این صورت است که اطلاعاتی در باره یک شخص جمع آوری شده که بسبب آن حکم بازداشت آن مرد صادر می شود وبرای این نوع از بازداشت سه روش اساسی وجود دارد:
الف:بازداشت تحقیقی که برای اهداف زیر انجام می گردد:
1-بازداشت متّهمینی که نامهایشان بایک قضیه مرتبط بوده واکنون برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد آن قضیه وافراد مرتبط صورت می گیرد.
2- بازداشت مشتبه که برای بدست آوردن اطلاعات درباره خود فرد بازداشت شده و گروه و اعضای آن صورت می گیرد.
ب: بازداشت مراقبتی
بازداشت مراقبتی یعنی باز داشت مسئولان و فرماندهان و عناصر فعّال و کسانیکه دارای سابقه هستند
این کار غالبا قبل از مناسبتهای ملی صورت می گیرد واگردشمن نیتی داشته باشد خشم تمامی مردم را بلند می کند(مانند ساخت شهرک ها یااجرای بعضی از کشتارها) اسباب این نوع بازداشت از قرار ذیل اند:
1- ضعیف وناتوان ساختن مقاومت باعزل نمودن پرسنل وافراد آن وشکستن روحیه آنها؛
2- قطع ارتباط میان افراد مقاومت ؛
3 - برکنارنمودن بعضی ازافراد فعّال و فرماندهان تا جایشان را افرادیکه مطلوب دشمن هستند پر کنند (فرقی میان اینکه افراد مطلوب اجیر دشمن یاافرادی که در راستای منافع آنها حرکت می کنند،نیست)
4 – تنگ نمودن عرصه بر فراریان که از طریق کم کردن حامیان ومنازلی که به آن جای داده اند،صورت می گیرد.
ج: بازداشت اضطرابی
به اینصورت که افرادی بدون اینکه جرمشان واضح گردد، بازداشت می شوند.هدف ازاین بازداشت فشار آوردن و مضطرب ساختن آنها یا نزدیکانشان می باشد.                                                       
 ازاهداف این بازداشت می توان اسباب ذیل را نام برد:
1- بسیج نمودن خود بازداشت شده؛
2 - بسیج نمودن یکی ازنزدیکان او مثل پدر، برادر، خواهر، همسر و یازن...؛
3- فشارآوردن بر نزدیکان تا اعتراف کند ؛
4- فشارآوردن بر فراری تا تسلیم شود ؛
5 - فشارآوردن بر زندانی تا بعضی ازسلاحها را تحویل دهد؛                                                       
 6 - شستشوی مغزی این زندانی و تغییرایده اش و نیز مشکوک ساختنش نسبت به عقیده و فکر و  فرماندهانش؛
7 - برانگیختن ترس و وحشت بر زندانی تابه هیچ گروه جهادی نپیوندد.                                         
دوم : بازداشت بدون دلیل ........ادامه دارد

سودای من


عشق من تفسیر ایمان من است        خون من رقاص میدان من است
شعله ایی در سینه دارم من زغم        از غمش لبریز این جام من است
خاطرات و سیر شبها در منام        سنگر و شمشیر همراه من است
تا که خون دشمنان ریزم زمین       این ره و افکار سودای من است
تا که دل سیراب گردد از همین       عاقبت مسرور مو لای من است
  کابل و اندلس کشمیر و چچن        قرطبه اقصیٰ خط و راه من است
 این نیتها را مها جر چو ن کند       تا دم آخر این دنیا ی من است

فدائی عاشق بی مثال (2)

          فدائی عاشق بی مثال
این قلب آنها است که مستقیماً از جانب خداوند متعال منقلب می شود و مملو از محبت آخرت و دیدار پروردگار می گردد. زیرا آنها چنان روزها را یک به یک حساب می کنند تا روز عملیاتشان فرا برسد گویا اصلاً مرگی در کار نیست. ما بندگان خدا را می بینیم که بسوی دنیا می شتابند و هرچه داشته باشند مصرف می کنند تا لحظه ای بیشتر بتوانند در دنیا زندگی کنند؛ اما این جماعت (فدائیان اسلام) بر عکس این بسوی موت و مردن در راه الله روز شماری کرده و می شتابند.
عقل ناقص بشری و تحلیل و تجزیه های مادی ما این چیز (دویدن بسوی موت را) اصلاً غیر قابل قبول می داند و این چیز باعث شده تا بعضی ها بگویند: به این نوجوانان قرص بی حالی داده و یا تزریق آمپولی می کنند تا از جان خود بی خبر شده و این عملیات را نجام می دهند و یا اینکه می گویند مغزهای اینها را با تبلیغات زیاد شستشو می دهند تا برای این کار آماده گردند و …
حاشا و کلا، اینها همه فقط تحلیل هایی در چارچوب دنیایی است کوچک که ما در آن زندگی می کنیم در حالکه دنیایی خیلی بزرگتر در انتظار ما است که نوجوانی فدایی آنرا زودتر از ما درک کرده و از این جهت تلاش دارد تا هرچه زودتر به آن دریای بی کران رحمت و کرم اللهی دست یابد.
او به حیات ابدی چنان دلبسته که تمام خوشیهای این حیات فانی را فدای آن می کند.
آری! او در حقیقت عاشق است اگر لیلی و مجنون در عشق مجازی و غیرواقعی سر زبان خاص و عام گشته اند این چنان عجیب نیست چون معشوق خود را دیده و دل به آن می دهد. اما ایشان دل به غیب می دهند بلکه عاشق و دلباخته آن می گردند و این نه کار قرص و آمپول است و نه تبلیغات و شستشوی مغزی و اگر اینچنین می بود پس دشمن هم قرص و آمپول و هم سخنرانان زیادی داشت تا چنین عملیاتی بر علیه مجاهدین شروع می کرد.
جوانی را بیاد دارم که از نظر جمال و هیکل بسیار زیبا بود و از مجاهدان بزرگ در منطقه ما بود و از همان ایام نوجوانی تا کنون چندین سال را در جبهه جنگ و تعلیم سلاحهای سنگین گذرانده بود، او در استعمال سلاح دو میله (فدافند هوایی) زیاد ماهر و بلکه استاد بود و ما غیر از او و یک استاد دیگر در این زمینه استادی دیگری نداشتیم.
اما همین استاد روزی آمد و اظهار کرد که برای انجام عملیات استشهادی حاضر است. او بسیار اصرار می کرد و مسئول مجاهدین قبول نمی کرد زیرا برای استعمال فدافند شدیدا به ایشان نیاز بود.
او که قلبش منقلب گشته و دل به الله داده بود طاقت نداشت و مدام اصرار می کرد و در آخر امر تهدید کرد که اگر مرا در ترتیب خود نام نویسی نکنید من از پیش شما رفته و در منطقه ایی دیگر که من را نشناسند نام نویسی می کنم....
بالاخره مسئولین با دل ناخواسته مجبور شدند تا در برابر خواسته استاد جوان و فدایی سر تسلیم خم کنند و ترتیب دهی عملیاتش بعدها انجام شد و با ضربه زدن شدیدی به دشمنان اسلام و مرکز خاص آنان به لقاء الله پیوست و به حیات ابدی نایل شد.
جوان فدایی دیگری را بیاد دارم که در منطقه عملیاتی بود و ماشینی مملو از مواد منفجره نیز به او داده شد بود و در انتظار فرصت مناسب برای انجام عملیات بود.
او حالات عجیبی از خود به من نشان می داد. هر وقت که به ملاقات او می رفتم او یک سخن را تکرار می کرد : «مبادا کسی دیگر را در جای من بگذاری و ماشینم را به او بدهی» او هر بار این سخن را تکرار می کرد و با تکرار این سخنها در ذهنم یکنوع بدگمانی آمد که شاید نمی خواهد این کار را کند و یا ریاء می کند. اما من به خطا رفته بودم زیرا ترتیب عملیات او داده شد و کاروان دشمنان اسلام را مورد هدف قرار داد و چند تن از سران دشمنان را نیز به هلاکت رساند. اما مهمتر از همه اینکه کرامتی از او بجای ماند که این کرامت در میان فدائیان در تمام مناطق اهل اسلام انگشت شمار است که به دو یا سه می رسد.
آری! ماشین و وسیلۀ نقلیه ایی را که منفجر کرده بود تکه تکه شده بود و تعداد زیادی از دشمنان نیز بهلاکت رسیدند اما جسم مبارک او حدود 60 الی 70 متر دورتر از منطقه عملیات پرت شده و سالم مانده بود غیر از یک ناحیۀ دست یا پایش دیگر همه جسمش حتی موهای چهره و محاسن بلند او نیز سالم و کامل مانده بود و دشمن نیز متوجه جسم او نشده و سپس مردم و مجاهدین متوجه جسم سالم او شده بودند و او را در همان منطقه دفن کردند. این بود حقیقتی که من دریافتم گرچه مثالهای زیادتری در خاطره داشتم اما خواستم تا موضوع از این طولانی تر نشود. خدا از او و دیگر شهداء اسلام راضی باد و ما را نیز از رهروان راستین پاک راه اسلام بگرداند.

اسیر عشق


اسیر عشق ربم من ، برایش من همی جنگم
جهادم سربسر عشق است ، بوقت مردنم خندم

نمی بینم در این دنیا، متاعی جز همه فانی
روم راهی که بینم من در آن الله یک باقی

بود خانقاه من این راه ، درآن پیرم رسول الله
نباشد درس او آسان ، از این وجه مردمانش کم


چرا مردن دراین دنیا ، بدون عزت وغیرت ؟
چرا باشد همه ذلت ، برای بهترین امت ؟

زمانی خالدم بودم ، زمانی طارق زیاد
همینک وارث آنم ، به این سنت همی نازم

درون سینه ام آتش ، زند آن شعله ها دردل
نگاهم خشم فاروقی ، بسوزد کفر اهریمن

جهاد است باب عشاقان ، درآن رقصند مستانه
زبون سازند دشمن را ، چو نوشند جام می خانه

نبینم مرحمی دیگر ، برای زخم امروزی
مگرشمشیر ایوبی ، زند سرهای طاغوتی

" مهاجر " صد سخن کوتاه ، دراین دنیای توخالی
مجاهدهست ولی من ، مجاهد هست ولی من
قوانين ....بخش (2)
  دوم : بازداشت بدون دلیل
بدینصورت که عملیات بازداشت گروهی یافردی بدون هدف صورت میگیرد. یعنی اینکه جلوتر هیچ نوع اطلاعاتی نسبت به زندانیان جمع آوری نشده، واین غالباً بعد از بوقوع پیوستن عملیاتهایی صورت می گیرد.
 و از اهداف این بازداشت می توان اسباب ذیل رابرشمرد:
1 - دورساختن  شک وشبهه.
2 - ترساندن مردم و برحذرداشتن آنها از عواقب خطرناک  پیوستن به گروهای جهادی وهمکاری با آنها
3 - شکست تنظیمات جهادی.
نمونه های بازداشت
1 - درخواست نمودن ازفرد مظنون با نامه که خودش را درمکان معین و در وقت مشخص حاضر نماید.
2 – بازداشت بین راهی (چه به صورت راه بندانی باشد یا به صورت کمین ).
3 - محاصره منزل یا محل کار.
4 – ازحدود مرزی (فرودگاها، مرزهای خشکی و  بندرگاها)
5 - بازداشت هنگام در گیری و اسیر شدن.
روش بازداشت
(هدف ما روش برخورد دشمن با بازداشت شده دراثنای بازداشت میباشد)
روش اول : بازداشت آرام بدون هیچگونه سختگیری. 
روش دوم : سختی نشان دادن در اثنای بازداشت و در اثنای حمل و نقلش بسوی زندان.
علل سختگیری فوق:
1 – فشار آوردن بر اسیر به منظور کسب اعترافات ابتدایی  که در تحقیق فایده می دهند آن هم با استفاده از حالت ناگهانی وغافل گیر شدنش قبل از اینکه افکارش را جمع نماید.
2 - مشوش ساختن شخص تا نتواند افکار وگفتارش را ترتیب دهد
3 - وانمود کردن دشمن که او نزدشان شخص مهمی است که درباره او نزدشان اطلاعات قبلی وجود دارد.
4 - ترساندن بقیه مردم درهنگام بازداشت این شخص.
5 - بوجودآوردن ترس و وحشت در وجود این شخص تا باخودش فکرکند که ابتدایش این است پس انتهایش چه خواهد شد.
6 - چه بسا زدن بازداشت شده هنگام حمل و نقل تااینکه به زندان  برسد ادامه داشته باشد. متهم را تک سلول میکنند ، و درجای کثیفی  می اندازند تا اراده اش سست و روحیه اش شکسته وهرچه سریعتر خود رابرای شکست آماده سازد.                                                                                                                     اموریکه باعث بازداشت می شوند
1- نوعیت شخص بازداشت شده و خطرناک بودن وی و مرکزش.
2- هدف ازبازداشت(یعنی علت بازداشت چیست؟)
3- وضعیت آن جایگاهی که در آنجا بازداشت شده دارای چه حالتی است؟                                                                                تحقیق
تحقیق یعنی بکارگیری تمامی ابزار و روشها برای کسب اطلاعات ( چه بصورت تدریجی باشد یا با یک دفعه فشارآوردن ، یافریب کاری و چاپلوسی و یا با ترغیب و ترهیب مجبور ساختن )                                                                
 اسباب تحقیق
اول : مشکوک بر بازداشت شده که به دلایل زیر انجام می گیرد:
1 - ارتباطات مشکوک با افراد مظنون و مشکوک.
2 – وارد شدن درمنطقۀ نظامی وممنوعه.
3 - سفرنمودن بجاهائیکه برای دشمن مشکوک بحساب می آیند.
4 - رفت وآمد درجاهای سوخته شده ایکه مورد تعقیب قرارگرفته اند.
5 – پرخاشگری ویاوه گوئی.
6 - رهنمون ساختن دشمن برچیزهائی که دشمن آنها را مخل امنیت و خلاف قانون میداند.
دوم: وجود دلایل واضح ، از جمله:
1 - اسارت هنگام اجرای عملیا ت.
2 - گرفتن بعضی ازدلایل مادی که همراه او یادرخانه ،و یا ماشین و یا درکتابخانه او بوده است .
3 - گرفتن بعضی ازدلایل ومدارکی که بیانگراتفاق و حادثه ای است که در آن مکان رخ داده است.
4 - گرفتن بعضی ازمدارک که همراه او هستند، فرقی نمی کند که هنگام نقل و یاانبارنمودن آنها بازداشت شود.
5 - گرفتن مدارک جعلی همراه او.
6 - اعترافات افرادی برعلیه او که باهم کارمی کردند یا کسانیکه اطلاعاتی در مورد او داشته اند.
7 – وجود شاهدان بیرونی که از کارش خبردارند{وعلیه او گواهی می دهند}.
8 - اعترافات بعضی از عناصر گروهایی که با آنها همکاری نموده است.
9 - اعترافات وخبر چینی هایی که ازطرف گروهای مخالف این گروه باشد .
10 – بدست آمدن تصویری از او درحین انجام کاری.
11 – گزارش جاسوسان موجود در گروه وتنظیم وی.
12 - تعقیب او بوسیله جاسوس یا و سایل فنّی .
13 – وارد شدن در شهر بدون قانون .
14 - بی تو جهی و افشا ی رازها.                                                                                                    
 مراحل تحقیق
اول : مرحله شناخت اسیر
دراین مرحله ،بازپرس در پی شناخت طبیعت مجاهد است، تانکات ضعف و قوت اورا در یابد، و ازجمله چیزهائی که مجاهد از آن می ترسد وچیزهائی که نمی ترسد  و نیزشناخت چیزهائیکه بر روحیه و روان این اسیر تاثیرگذار است و نیز شناخت مریضی که ازآن رنج می برد وآیا بر بدن اسیر  شکستنی وجراحتی وارد آمده یاخیر؟
اهداف این مرحلــه:
1 - کامل نمودن اطلاعات شخصی او
2 - شناخت نفسانی وجسمانی اسیر که مشکلات جسمی وروحی اورا در بر می گیرد، همچنین شناخت راه های نفوذ در آن.  
3 – زمینه سازی برای مراحل بعدی
4 - شناخت روش تاثیر گذار  برفرداسیر و چگونگی موضع گیری برای تحقیق از او.

  دوم: مرحله ی انتهای فشار
میتوان این مرحله را، مرحله ی شفاهی نام گذاری نمود ، دراین مرحله بازپرس برای کسب اطلاعات انواعی از فشار را برمجاهد وارد می کند تا با یکی از این دو روش ذیل از او اعتراف بگیرد:
1- مطرح کردن دلایل بصورت مستقیم و با آرامی :
 مثلاً اسیر را با نامی که در حرکت معروف بوده غافلگیر میکند، و یا کاري را که مخفیانه انجام داده گوشزد میکند، و یا اینکه نام افراد مجموعه اش را میگیرد تا ببیند چه تغییراتی برچهره اش ظاهرمی شود. و سعی می کند که اسیررا قانع سازد که این مرحله از تحقیق به پایان رسیده است و به  مرحلۀ نهائی رسیده است و باید که در هیچ عملیاتی که منجر به خسارت او می شود وارد نشود در غیر این صورت احمقی است که مصلحت خود را نمی داند.
2- قرار دادن اسیر در بدترین شرایط:
به تدریج مرحله های شکنجه را بالا می برد تاصبرت به پایان رسد و سعی میکند که تورا بفهماند که این ابتدای شکنجه ها است و او می تواند شکنجه را روز به روز افزایش دهد و تو هم نمی توانی تحمل کنی، و برای این شکنجه ها پایانی هم نیست.
سوم:اوج فشــــــــــــار:
دراین مرحله بازپرس سعی دارد که به اسیر بفهماند که برای نجات راهی جز اعتراف و جود ندارد ، و تا  وقتی که اعتراف نکند شکنجه روز به روز ا فزایش می یابد.
چهارم: مرحله ی فرصت طلبی
درین مرحله مجاهد تک سلول می شود(تک سلول به اتاق بی نهایت کوچک و تنگی می گویند که دارای یک صندلی است،  اسیر را روی آن می نشانند و دست و پا و چشمهایش را می بندند و کیسه ای بر سرش می گذارند) ووقتی که بازپرس احساس کند که زندانی به مرحله ی بیهوشی رسیده است، دست ازشکنجه می کشد؛زیرا می داند شکنجه درچنین وضعیتی اثری ندارد همچنین درصورت بروز مریضی بازهم زندانی را شکنجه نمی کنند.
پنجم: مرحله بازگشت به شکنجه
و این برگشتی است به روشهای گوناگون شکنجه، و با این مرحله می خواهند به اسیر بفهمانند که بازپرس خستگی نا پذیر است و این کارش  تا وقتیکه اعتراف  نگیرد به پایان نمی رسد . و همواره او با این مجاهد بوده و برای شکنجه اش حد ومرزی قایل نیست و مجاهد برای رسیدن به راحتی راهی جز اعتراف ندارد ازطرفی شکنجه ها بی نهایت است.
ششم: مرحله پایانی
دراین مرحله بطورمجموع نگاهی به  حالت اسیرمی اندازند که چه می گوید و یا چه چیزهایی را اعتراف نموده است که درپی آن راهی محکمه – دادگاه - و یا زندان و یا تیمارستان میشود و بعد ازآن اگر اعتراف کرده نباشد و بر او چیزی ثابت نشود ، رها میشود.
روشهای تحقیق
.........ادامه دارد