۲۷ بهمن ۱۳۹۰

ازترکیه ... پای پیاده در کوههای لار

ازفرازسنگر ازترکیه ... پای پیاده در کوههای لار 
       {والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا}
به راستی که خداوند متعال بر عهد خود وفا نموده وذره ایی خلاف آن را نمی کند.
دراینجا می خواهم قصه آمدن یک مجاهد از ترکیه رابرای جهاد به افغانستان بدون داشتن کدام آدرس رهنما و...برای شما خوانندگان گرامی بنویسم تا بیشتر به معنای آیه مذکور در بالا پی ببریم که همانا خداوند متعال مجاهدان فی سبیل الله را هیچگاه تنها نمی گذارد بلکه آنان را همراهی نموده وهدایت می بخشد وراههای مستقیم را به آنان نشان میدهد.
چند روز پیش با یکی از فرماندهان بزرگ مجاهدین ولایت نیمروز نشسته بودیم وصحبت آمدن یک مجاهد ترکی تبار را که قبلا در مورد آن کمی شنیده بودم بمیان آوردم ولی آن امیر گفت ازمن گوش کن که خودم آنجا بودم ومفصلا از قضیه خبر دارم .
او در ادامه گفت: من با یکی از مجاهدین سوار بر موتور سایکل بودم ومی خواستیم به جایی برویم که در میان راه با چند نفر از مردم قاچاقبر مواجه شدیم ایشان که ما را دیدند صدا زدند وما نیز ایستادیم  آنهایک نفر را به من پیش کردند که این بنده خدا را ما از میان کوهها پیدا کرده ایم ونمی دانیم که مجاهد است یا جاسوس ویا ... وزبانش را هم نمی دانیم چون به انگلیسی و...(تر کی) صحبت میکند ودیگر زبانی هم بلد نیست.
فرمانده مجاهدین در ادامه گفت:بعد از گوش کردن نحوه پیدا کردن این فرد آنرا را ما قبول کردیم وبه قرارگاه مجاهدین در بهرامچه انتقال دادند و روزی یکی از مجاهدینی را که زبان انگلیسی یاد داشت خواستم و تفصیل سخنان این برادر را گوش کردم .
مجاهد ترکی میگفت که راهی بلد نبوده وفقط از روی نقشه -بعدازاینکه میدانسته درافغانستان مجاهدین هستند-راهی افغانستان شده وتا ایران قانونی آمده و می دانسته که زاهدان با افغانستان  مرز نزدیک داردلذا به زاهدان که رسیده توسط یک ماشین کرایه خود را به کوههای نزدیک افغانستان(کوههای لار) رسانیده است  وبعد از آن تنها بوده وفکر می کرده که نزدیک است لذا پای پیاده راهی کوههای لار  میشود که در این میان بامامورین دولتی ایران از دور روبرو میشه وآنها نیز به سوی او تیر اندازی میکنند و این برادر ترکی فرار کرده ودر میان کوهها از دید انها گم میشود وراه خود را ادامه میدهد تا اینکه بسیار خسته شده و می رود زیر یک سنگی دراز کشیده ومی خوابد که ناگاه چند نفر که اسلحه به دست داشته اند اورا از خواب بیدار نموده وبه گمان اینکه این جاسوس دولت است اورا میبندند ودست وپایش را زنجیر میکنند واین ترکی تبار فکر میکند کار ازکار گذشت یا به دست دولت ایران یا هم دولت مزدور افغانستان افتادم  ودر اینجا چون زبان همدیگر را نیز نمی فهمن  برادران قاچاقبر در حیرت میشوند ومیفهمن که جاسوس نیست ومجاهد ترکی  با اشاره طلب خواندن اخرین نماز خود را میکند وفکر میکند که شاید شهیدش کنند.
وبعدا چون متوجه میشوند مهمان ناخوانده است با اشاره ازاو پرس وجوی میکنند و او نیز با اشاره نام جهاد وطالبان را می گیرد  واین میشه که برادر ترکی تبار را قاچاقبران باخود به پیش مجادین انتقال میدهند ومجاهدین نیز بعد دریافتن حقیقت اورا در صف مجاهدین اجازه میدهند واین مرد مجاهد نیز بعد از سپری کردن مدتی در میدان جهاد بالاخره به آرزوی خود رسیده ودر همین میدان به درجه رفیع شهادت نایل می آید.
خداوند از او وتمام مجاهدین فی سبیل الله قبول کند وبه ما یقین دهد که خداوند متعال بندگان خودرا هیچگاه تنها نمی گذارد  کسی که برخدا توکل کند او تعالی او را بس است. 
                         {ومن یتوکل علی الله فهو حسبه}  

هیچ نظری موجود نیست: