۲۷ بهمن ۱۳۹۰

من هم ادامه میدهم...

درتاریخ۲۷ رجب۱۴۳۰هق باتعدادی از دوستانم درحال عبور ازجنگل نیمروز بودیم که ناگهان در محاصره نیرو های امنیتی آن قرار گرفتیم - این ماجرا تفصیلات خودش را دارد و همکنون بگذریم - و خلاصه یک ونیم سال را در زندان کابل -پلچرخی- گذراندیم وسپس بفضل وکرم الهی آزاد گشتیم.
هرچه بود گذشت اماتجربه ایی نو را برای مان رقم زد و درسی جدید را در میدان عملی آن به ما آموخت . آری مارا آزاد کردند ضمانت گرفتند وگویا ازما عهد گرفتند که دیگر این راه را ادامه ندهیم وآنانیکه از جهادمان در راه خدا خبر داشتند نیز گمان برده بودند که بعد از اینهمه شکنجه وزندان دیگر شاید نگاهی هم به سوی میدان نکنند اما چه بگم؟
این سوال را باید از تا ریخ بپرسیم که عمری از ما طولانی تر داشته و آدمهای بیشتری را با چشمهای خود دیده است که آیا با آمدن مصائب در راه باید کنار کشید؟؟؟
اینک از تاریخ بشنوید:  
تاریخ در بر گه های زرین خود خبیبها وبلال ها را دارد که چون عقیده راسخ توحید در اعماق قلب آنها جای گرفت دیگر در قصه از دست دادن جان نبودند و منکر راه درپیش گرفته خود نشدند.
تاریخ عبدالله ابن حذافه هارا دیده است که چون نزذیک دیگ بزرگی از آب جوشان آورده میشود تا درآن انداخته شود میگرید آنان فکر میکنند که ترسیده و ازراهش پشیمان شده وشاید همکنون التماس کند که من را نیندازید اما کمی که میگذرد خودشان علت را می پرسند و او در جواب می گوید که من فقط یکجان دارم که قربان خداوند میشود من آرزو داشتم کاش امروز به تعداد هر تار موی بدنم جان می داشتم تا امروز بخاطر خدا در دیگ انداخته میشد.
تاریخ ابن حنبل ها را زیر تازیانه و ابو حنیفه هارا درسیاه چالهای زندان مشاهده نموده است اما هیچ یک از آنانی را که عقیده ثابتی نسبت به هدف خود داشته اند ندیده است که بعد از آمدن مشکلات ومصائب- که لازمه هر راهی است- آن راه را ترک کنند و ادامه ندهند بلکه آنان را مصمم تر و جدی تر یافته است زیرا  هر که در این دیر مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند.
پس در یک کلام  من هم تا آخر ادامه میدهم ...
وامید واریم خداوند متعال مارا در راه اعلای کلمه خود موفق ثابت مخلص ومجاهد نگه داشته وبا شهادت در راه خود خاتمه مارا نیک گرداند.    آمین

هیچ نظری موجود نیست: